سامیارسامیار، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
مامان سمیرامامان سمیرا، تا این لحظه: 36 سال و 20 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 38 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
عقدمونعقدمون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
عروسیمونعروسیمون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

غزل قریب زندگیم

پایان هشت ماهگی و شروع شمارش معکوس!

سلام عزیز دلم هشت ماهگیت مبارک باشه مامانی امروز دیگه هشت ماه تمام شدو وارد نه ماه شدی... از امروز ما روزا رو یکی یکی تا اومدنت می شماریم و منتظرتیم عزیز دل مامانی و بابایی. امروز اومدم خونه مامانی جون(مامان مامان) مامانی جون می خواد واسمون آش رشته درست کنه. البته رسم اینه که چهارشنبه آخر سال آش درست می کنن ولی چون دل من وپسریم خواست مامانی الان درست می کنه برامون. دست مامانی درد نکنه ما هم انقدر می خوریم تا بترکیم ...
20 اسفند 1393

نی نی کوچولوی اسرارآمیز خاله ملیحه!

سلام پسرپسری خوبی؟ روزای آخر ماه هشتمه عزیزم و تو این روزا تو شکم مامانی موج مکزیکی میری جوری که از خواب بیدارم می کنی خوشحالم پسرم به ورزش علاقه داره... کلا فعالیتت زیاده حالا ببینم تا به دنیا میای چیکار می خوای بکنی. چند وقت پیش خاله ملیحه(دخترخاله ی مامانی) با نی نیش رفته بود مکه. واسه نی نی شم کلی وسیله گرفته بود.نی نی خاله یه ماه ازت کوچیکتره پسری(حالا چون کوچیکتره یه وقت اذیتش نکنی شیطون نشی پسرما مواظبش باش ) خاله جونم بعد از اینکه از مکه اومد رفتش سونوگرافی و آزمایش. منم بهش زنگ زدم که ببینم سونو و آزمایشش چطور بود که خاله گفت نی نیه ماهم پسرهههههههههههههه .یهو پشت تلفن من گفتم دوروغغغغغغغغغغغ میگی .باورم نمیشد آخه سونو...
14 اسفند 1393

زایمان طبیعی یا سزارین؟؟

دوباره سلام پسرپسری. خوبی مامانی؟ راستی عزیزم تو تو دوس داری خودت هروقت دلت خواست به دنیا بیای یا خانم دکتر به زور درت بیاره؟ شنبه که رفته بودم دکتر ازم پرسید زایمان طبیعی می خوام یا سزارین؟ گفتم من ترجیح میدم طبیعی زایمان کنم اما مشکل هموروئید دارم. دکترم گفتش که زایمان طبیعی بدترش می کنه بهتره که سزارین بشی . ولی من خیلی دوس دارم طبیعی زایمان کنم.کلاس های زایمان فیزیولوژیک هم رفتم که امروز آخریش بود.خیلی خوب بودن . ترس آدم از زایمان طبیعی رو کم می کنه .باعث شد که  خیلی دوس داشته باشم طبیعی زایمان کنم. بازم می خوام برم مشورت بگیرم و با جراح عمومی در مورد هموروئید و زایمانم صحبت کنم. اخه تو بارداریم مشکلی نداشتم .بیشتر قبلا بو...
11 اسفند 1393

وقتی باباجون مریض می شود!

سلام پسرپسری. خوبی گلم؟ این روزا خوب حرکت موجی میری تو شکمم گلم! چهارشنبه که داشتم مطلب قبلی مو می نوشتم بابایی زنگ زد که حالم خوب نیست می خوام برم دکتر. از قبل یکم سرفه می کرد ... ولی دیگه حالش خیلی بد شده بود لوزه هاش ورم کرده بود. می خواستیم با ماشین خودمون بریم که دیدیم عمه سمیه اینا اومدن .بابایی جلو نشت و منم صندلی پشتی. بیچاره بابایی صداش در نمی میومد. داشت حرف می زد که یهو سرش کج شد منم هرچی صداش کردم جواب نداد منم هول شدم و شروع کردم به گریه کردن(پسرپسری ببخشید این چهارشنبه فقط ناراحتی داشت ) چون بیمارستان نزدیک بود سریع بردیمش اورژانس. بابایی بیچاره اصن نمی تونست نفس بکشه حالا منم هی گریه می کردم... حالا بقیه میومدن می گفتن خا...
11 اسفند 1393

آزمایش OGTT

سلام پسرپسری.خوبی عزیزم؟دیروز صبح بیدار که شدم لرز کرده بودم داشتم یخ میزدم... نمی تونستم از پتو بیرون بیام...یکم حالم که بهتر شد با باباجونی رفتم آزمایش تحمل گلوکز دادم.  استرس گرفته بودم هی می گفتم که خدا کنه دیابت نگرفته باشم...ساعت 8 ناشتا ازم خون گرفتن .بعدش یه شربت با شکر زیاد دادن خوردم... بعدشم هر یه ساعت خون دادم.کلا 4بار ازم خون گرفتن ... مامانی هم ساعت 9.30 اومدو بعدش باباجونی رفت سرکار... منم تا یازده کار آزمایشم تموم شد... آزمایش که تموم شد من و مامانی رفتیم واست حوله و پیش بند و جغجغه گرفتیم... یه دور پیچ نوزادم گرفتیم دیگه کار سیسمونیت تموم شده تقریبا... امروزم رفتم جواب آزمایشو گرفتم ... گفتم بسم الله و بازش کردم ...
7 بهمن 1393

قند بالا و مامانی دپرس!

سلام پسرپسری!خوبی عزیزم؟ من که خوب نیستم مامانی... خیلی ناراحتم! آزمایش کنترل قند خون دادم ..بود 151! هموگلوبینم شده 11.2... کلی گریه کردم امروز... دکتر گفتش که باید دوباره تکرار کنم ببینم دیابت بارداری دارم یا نه!! همش تقصیر منه! وزنم که بالاست رعایتم که نمی کنم... اصن حوصله ندارم... اعصابم خورده!! خدا کنه دیابت نباشه... پسری خیلی ناراحتم منو ببخش که اذیتت می کنم... اصلا مامان خوبی نیستم برات! از این به بعدم باید 2تا قرص آهن بخورم روزی  
30 دی 1393

خریدهای جدید

سلام عزیزم خوبی؟ خوش میگذره؟دیگه وارد هفت ماه شدی و اومدنت نزدیکه... ما همه منتظریم...من ،باباجون ، مامانی بابایی ، عزیز جون پدرجون دایی جونا عمه جونا من و مامانی و بابایی(مامان وبابای مامان سمیرا) رفتیم واست کالسکه و ساک و روروئک خریدیم یه سری لباس هم گرفتیم. اما تو سایت ها نوشته روروئک واست ضرر داره...من نمیدونستم...چیکا کنم الان؟ ...
23 دی 1393

پسرپسری کونگ فوکار!

سلام پسرپسری.خوبی مامانی؟ پسرم مثله این که شما خیلی به ورزش های رزمی علاقه داری نه؟ آخه هروقت لگد میزنی شکم مامانی مثله توپ می پره بالا و میاد پایین !! و مامانی کلی می خنده پسرم از اینکه موجبات شادی مارو فراهم می کنی ازت ممنونم به کارت ادامه بده امیدوارم مؤفق باشی ...
15 دی 1393

دماغ مامان بزرگ شده!

دیروز خودمو که تو آینه دیدم ... یهو دیدم دماغم ورم کرده و بزرگ شده! دپرس شدم... پسرپسری داری اون تو چیکار می کنی؟ مامانی رو زشت کردی! خودمم مقصرم!! زیاد رعایت نمی کنم تو غذا! باید بیشتر مواظب باشم!   ...
1 دی 1393