واکسن چهارماهگی
امروز بابایی سرکار بود . به خاطر همین مادرجون و پدرجون اومدن دنبال ما و رفتیم برای واکسن. من طاقت نداشتم ببینم تو حیاط خانه بهداشت وایساده بودم. قبل از این که واکسن بزنی گریه ت شروع شده بود. و صدات میومد . یکم گریه ت شدید تر شد که فهمیدم واکسن زدن بهت و اومدم پیشت عزیزم. چشات اشک اومده بود ...الهی فدات بشم مامانی. وزنت طبق خانه بهداشت 7کیلو و طبق ترازوی خانم دکترت 6:800 هست. قدتم 64 سانت.