سامیارسامیار، تا این لحظه: 9 سال و 19 روز سن داره
مامان سمیرامامان سمیرا، تا این لحظه: 36 سال و 1 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 38 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
عقدمونعقدمون، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره
عروسیمونعروسیمون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

غزل قریب زندگیم

پایان سیزده ماهگی

پسر نازم عزیز دلم یه ماه دیگه مثل یه چشم به هم زدن گذشت و تو سیزده ماهگی رو هم پشت سر گذاشتی عشقم. برای بزرگی طحال که هنوز پیگیر هستیم بردیمت پیش یه دکتر دیگه و سونوی داپلر نوشت . رفتیم پیش دکتر نژادقلی خدارو شکر می گفت کوچیکه طحالت و خوبه . اندازشم از قبل کوچیک تر شده. این ماه قدو وزنت نکردیم . نمیدونم دقیقا چندی ولی با ترازو که میکشیم 10.700بودی. بعد سونو هم رفتیم چندتا اسباب بازی برات گرفتیم از جمله این کامیون اینم یه یاکریم که با اومده تو خونه مادرجون واسه خودش لونه درست کرده و منتظره نی نی هستش ...
22 ارديبهشت 1395

سامیار چی میگه ؟؟(1)

سامیار تقریبا از شش ماهگی ماما رو می گفت بعدش بَ بَ بعد هم بابا.  اما این روزا زیاد کلمه ها رو تکرار نمی کنه اما مفهوم خیلی از کلمه ها می دونه و به صورت خلاصه میگه بابا رو زیاد می گه ماما رو به ندرت  وقتی می خواد پا شه می گه«  آ عَ ایی » یا علی   «  کِ کِ   »یعنی پنکه دَ ... دست اوو  ...مو ب   ....هم میشه لب بو ... هم میشه بو   ...
15 ارديبهشت 1395

سری عکس های سیزده ماهگی

مرزناک خونه ننه مادربزرگ مامانی باغ پدرجون(نوری کنار اسم باغ) باغچه حیاط خونه پدرجون سامیار با پیش بند دکتری عکس ها در حیاط عزیزجون اینم دیروز سه شنبه که سامیار مهمون داشت مهموناشم دوستای مامانی خاله مبینا و آوین جون و خاله مریم و خاله بهار بودن آقا سامیار و آوین جونی هم مشغول بازی...   ...
15 ارديبهشت 1395

جوونه زدن هم زمان سومین و چهارمین دندون سامیارم

سلام پسرم ... سومین و چهارمین دندونت هم مبارک باشه ... چند روز بود که لثه ت سفید شده بود اما هرچی نگاه می کردم دندونه در نیومده بود. اما دیشب تو خواب خیلی بی قراری می کردی چند باربیدار میشدی و  گریه می کردی. معمولا شبا سه چهار بار برای شیر بیدار میشی . اما دیشب بیشتر بود. تا این که همین تازه دیدم دندون (پیش )بالا وسط سمت راستت در اومده .. یه دندون دیگه هم سمت راست همین دندون در اومده یکم کوچیک تره... مبارک باشه عشق مامان ...
31 فروردين 1395

نتیجه سونو و آزمایش ... خوب

امروز رفتیم دکتر و بعد از کلی نشستن اونم فقط واسه نشون دادن عکس و آزمایش . بالاخره نوبتمون شد. دکتر گفت جواب آزمایشش که خوبه .تو سونو هم نوشته کبد و طحال بزرگه که شاید ماید یه عفونت یا ویروس باشه که درحال رفع شدنه. چون تو آزمایش خون همه چی خوبه. ولی دوهفته دیگه بیارید ببینم. مطب دکتر خیلی شلوغ بود دو تا خانواده هم از راه دور تنکابن و فیروزکوه اومده بودن کلی منتظر بودن. برخورد منشی هم اصلا خوب نبود!! کلی دعوا شد! پدرجونم اومده بود... از دوشنبه که جواب سونو رو گرفته بودیم دل تو دلش نبود.. لو داد که تو تنهایی گریه می کرد... بعد از اومدن بیرون از مطب بابایی گفت پدرجون گفت خدارو شکر که چیزی نبود و گریه ش گرفت... خوب شد من اونجا نبودم !! ...
25 فروردين 1395
1