سامیارسامیار، تا این لحظه: 9 سال و 19 روز سن داره
مامان سمیرامامان سمیرا، تا این لحظه: 36 سال و 1 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 38 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
عقدمونعقدمون، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره
عروسیمونعروسیمون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

غزل قریب زندگیم

پایان بیست ماهگی

سامیار نازم پسر عزیزم  خیلی دوست دارم عشقم... بیست ماهتم تموم شد امروز واسه چکاپ بردیمت دکتر اسماعیلی. ازمایشی که نوشته بود خوب بود و مشکلی نداشت. وزنت هم 12.800 بود. من برعکس مامان غزلی می ترسم تو چاق بشی. درسته که الان وزنت خوبه ولی طی یه ما نزدیکه یک کیلو رفتی بالا. خدا رو شکر غذا خوب می خوری. اما فعالیتت باید بیشتر باشه که با این سردی هوا هم زیاد نمیشه رفت بیرون. آب میوه رو با قطره چکون میریزم تو دهنت. دوس داری و می خوری اما تو لیوان نمی خوری تا رنگشو می بینی فرار می کنی. سیب هم نمی خوری. موز هم نمی خوری. فقط انار رو دوس داری اونم بخاطر دون دون بودنش. یادم رفت قدت رو بپرسم . دفعه ی بعد از تو پروندت نگاه می کنم و می نویسم...
22 آذر 1395

رویش اولین دندون آسیا ی سامیاری

تو 17 آذر تقریبا بعد از یه هفته از دندون هشتمت اولین دندون آسیاب بزرگ سمت راست فک بالا هم دراومد. شب قبلش خیلی بی قراری می کردی و همش تو خواب گریه می کردی. کاش زودتر دندونات در بیان و راحت بشی پسرم دومین دندون اسیا هم سمت چپ فک بالا دیشب دراومد. دو روز بعد از دندون نهم .فکر کنم دیگه همه پشت هم دارن میان بیرون  ولی دقیقا نمیدونم آسیاب کوچیکه یا بزرگ چون تازه سرش تیز شده و نمی تونم بهش دست بزنم لثه ت درد میاد و گریه می کنی. ولی فکر کنم کوچیکه باشه تا الان پسرم ده تا دندون داره .... ...
21 آذر 1395

مهمونای سامیار و رویش هشتمین دندون

سلام عشق من. پسر ناز من امشب جمعه 12 آذر...السا خانم و هستی جون مهمون خونه ما بودن بعد از شام رفتیم شهربازی پردیس. به سامیاری هم خیلی خوش گذشت کلی ذوق کرد. اما دوس نداشتی سوار چیزی بشی.سوار یه ترن مخصوص کوچولو ها شدیم اما ترسیدی. هستی و سامیار سوار یه وسیله دیگه هم شدن .اولش خوب بود اما بازم سامیار ترسید و گریه کرد.  اخرشم تورو سوار این اسبه کردیم اما خاموش. که خیلی دوس داشتی و ازش پیاده نمی شدی.  موقع خوابم یکم بی قراری داشتی که فرداش دیدم یه دندون دیگه در اوردی دقیقا یه ماه بعد از دندون هفتمت. مبارک باشه پسر گلم د ندون پیش سمت چپ فک پایین ...
13 آذر 1395

اولین برف بازی سامیاری

امروز بعد از سه سال تو شهرمون برف اومد. اولین برف پاییزی و اولین باری که سامیار برف بازی کرد . چقدر قشنگ و زیبا بود. حیف که همین یه روز بود . انشاالله بازم بیاد امسال اینجا سر کوچه مون . پدرجون اومد دنبالمون . تو جدول سرکوچه چندتا عکس گرفتیم. اون یکی هم مرزناک خونه مامان بزرگ مامانی. اونجا برف بیشتر باریده بود. اینم ادم برفی مادرجون. یکی رو تو اتاق درست کرد یکی هم تو حیاط سامیاری هم به مادرجون کمک می کرد و از تو کوچه روی ماشینا برف جمع می کرد و میاورد البته برف پاییزی به باغ های پرتغال اسیب زده . باغ پدرجون و بابابزرگ های مامانی همه خسارت دید . ...
3 آذر 1395
1