سامیارسامیار، تا این لحظه: 9 سال و 19 روز سن داره
مامان سمیرامامان سمیرا، تا این لحظه: 36 سال و 1 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 38 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره
عقدمونعقدمون، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره
عروسیمونعروسیمون، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره

غزل قریب زندگیم

تولد دوسالگی عشقم

سامیار عزیزم پسر عزیزتر از جونم قشنگم سلام مامانیه ی 2 ساله ی من . چقدر خوشمزه س وقتی یکی میگه پسرت چندسالشه دقیق بگم 2 سالشه . وای که من تمام این  سامیاردوساله و همه ی روزای این دوسالو  میخوام با تمام وجود امسال تولدت 22 فروردین دقیقا مصادف شد با تولد حضرت علی (ع) و روز پدر و روز مرد... سامیارم بزرگ مرد 2ساله ام تولدت و روزت مبارکت باشه عشقم . از تولدت بگم که با حضور پدربزرگا و مادربزرگ ها مثل سال پیش برگزار شد. چون تو برنامه کودک پوکویو رو دوست داری برات پوکویو عکسای پوکویو چاپ کردمو تم پوکویو درست کردم . چندتا لیوان کاغذی داشتم تو خونه عکس پوکویو روش چسبوندمو نوار آبی زدم دورش. برای تزییناتم چندتا گل کاغذی ...
23 فروردين 1396

پروژه ی از شیر گرفتن

سلام عزیز دلم ... پسر عزیزتر جونم . نمیدونی این روزا چقدر برام سخت می گذره . چون دارم تو رو از شیر خوردن می گیرم . چیزی که تو خیلی بهش وابسته ای ... خیلی استرس داشتم . وهر بار که تو ازم می می می خوای دلم می خواد گریه کنم قبلا چندبار امتحان کرده بودم و وقتی می گفتی مم می گفتم نه پسری لالا کن و.. تو کلی گریه می کردی و اشک از چشات میومد و با من قهر می کردی و بغلم نمیومدی. بعدازظهرا و شب  واسه خوابیدن حتما باید شیر می خوردی اولین روز سال جاهای مختلف رفتیم عید دیدنی بعدازظهر نخوابیدی و شبم از خستگی خوابت برد و شیر نخوردی   دومین روز هم بعداز ظهر هم نخوابیدی. تولد پدرجون هم بود و اومدن خونه ما. تا شب بازی کردی و از ...
7 فروردين 1396

سال 1396 مبارک

سلام عشق من پسر عزیزم سال نوت مبارک باشه گل من ... امسال سال تحویل بابای سرکار بود ما نتونستیم باهم باشیم . عوضش من و پسری رفتیم خونه مادرجونه . بعدشم رفتیم خونه عزیزجون و بابایی هم بعد از کار اومد اونجا.  اینم سفره عید امسال ما ایجا سامیار داره شمع فوت می کنه  اینم سر خیابونمون که شهرداری خوشگلش کرده ما هم رفتیم و عکس گرفتیم     ...
6 فروردين 1396

سامیار پا شکسته

بالاخره شیطونی های سامیار کاردستمون داد... البته پسرم این دفعه زیاد شیطونی نکرده بود بدشانسی اورد.. داشت بدوبدو بازی می کرد که روی ماشین کنترلی افتاد و روی پاش ضرب دید . ( چهارشنبه 25ام)موقع راه رفتن می لنگیدو آی آی درده می گفت . نمی تونست راه بره. تا شب که دیدیم بهتر نشد بردیمش اورژانس و عکس از پا گرفتیم . آتل بستیم. فرداش دوبازه بردیم پیش متخصص ارتوپد گفتش چون بچه هست و شیطونی می کنه باید پاشو گچ بگیریم تا دو هفته .  الان پسرم پاش تو گچه و میگه کَش... و فکر می کنه کفش جدید پاشه  ...
26 اسفند 1395
1