پایان نوزده ماهگی
سلام عشق و عسل مامان ... سامیار عزیزم نوزده ماه تمام شدی . عشق من . تو این ماه می خواستم بنویسم اتفاق خاصی نیوفتاد اما یادم اومد کلی اتفاق افتاد واکسنت ... دراومدن دندونت ... مریض شدنت... اصلا مگه میشه یه روز بدون تو خاص نباشه تو خودت خاص ترین اتفاقی پسر گلم... عشقم ... نازنینم یه روز زدیم شیشه ی میز عسلی مادرجونو شکوندیم . والان شده اسباب بازی سامیار... یه روزم مامانی برای اولین بار کوفته تبریزی درست کرد که خوب شده بود.. یه روزم که پدرجون می خواست بیاد دنبالمون و گفت تو خونه باشین هوا سرده . ما هم حرفشو گوش کردیمو فقط تا سرکوچه اومدیم. سامیار در انتظار پدرجون... اینم یه عکس از مسواک زدن سامی &nbs...