سلام پسری گل گلاب . عزیز دل من...... خیلی خیلی دوست دارم روز به روز داری بزرگ تر میشی و بامزه تر. و من وقتی عکس های یک ماهگی تو میبینم باورم نمیشه اون نی نی کوچولو انقدر زود برزگ شده... هجده ماهگیت هم تموم شد و مصادف بود با سالگرد ازدواج مامان و بابا . و همچنین ایام محرم. سال پیش محرم ما تو خونه بودیم چون تو کوچولو تر بودی و هوا هم سردتر بود . اما امسال رفتیم و تو مراسما شرکت کردیم. شب تاسوعا مرزناک روستای پدری مامانی بودیم تو تکیه همش در حال بازی با طبل های بزرگ بودی. تاسوعا هم رفتیم درونکلا غربی که بیشتر بابایی تورو نگه داشته بود. تو روستای درونکلا مردم از جاهای مختلف میرن اونجا عزاداری و دسته روی . در خونه ها هم بازه...