گردش یه روزه همراه آوا
سلام عشق مامانی ... عسل پسر مامان
امروز ما با آوا خانم و مامان و بابای آوا جون باهم رفتیم امام زاده عبدالله . این بار دومین بارت بود که رفتی اونجا.
هوا بارونی بود البته نم نم . دفعه قبلی هم بارون میومد . یکم تو جنگل دور زدیم و تو اونجا یه هاپو دیدی و دنبالش کردی.
بعدم رفتیم امام زاده و شام رو همونجا خوردیم. من رفتم زیارت و تورو سپردم به بابایی ..اما اومدم دیدم دستت زخمی شده اوفتاده بودی زمین.
اونجا یه توپ و دو سه تا اسباب بازی گرفتیم برات. که هواپیمات دستش همونجا در اومد و بعدا بابایی بردش تعمیر گاه درستش کرد . همون جا که ماشین خودشو درست میکنه
یه سر موش موشی هم که روشن می شد و نور میداد خریدیم که خیلی خوشت اومد باهاش سرگرم بودی
اما تو راه برگشت کله ی موشی رو پرت کردی از ماشین بیرون ... الانم فقط این مونده ازش
پی نوشت
بعد از دیروز و گردش یک روزه متاسفانه سامیار تب کرد البته فقط تب. که با استامینوفن پایین اومد. دکتر هم بردیم و تا دوشنبه خوب شد .
انشاالله همیشه سالم باشی مامانی