فعالیت های جدید سامیار
اول بگم پسر گلم خیلی دوست دارم عزیزم ،عشق من
صبح که بیدار میشی شروع می کنی به صحبت کردن..گاهی وقتا هم دورو اطراف و نگاه می کنی. امروز صبح پاهای کوچولو تو می بردی بالا و برای اولین بار با دست می گرفتیشون. قبلا فقط نگاشون می کردی. بابایی گفت می خواد پاشم بخوره؟؟ آخه تو همچیو میخوری. دستت ،اسباب بازی هات ،لباس هرچی که دستت بهشون برسه ... الانم که دستت به پاهات رسیده
پدرجون و مادرجون و دایی جونا رفتن تهران .خونه عمه و عمو جون مامانی.
خیلی دلم می خواست برم ولی گفتم شاید سخت باشه برات. کلا امسال جایی نرفتیم به خاطر پسری.
زنگ زدم و به مادرجون کارجدیدتو گفتم. مادرجون دلش واست تنگ شده بود صداتو از پشت تلفن شنید خوشحال شد. مادرجون تقریبا هر روز میاد و تورو میبینه واسه همین میگه یه روزم تحمل دوری پسرعسلو ندارم.
تقریبا از سه ماهگی شروع کردی برای پشتک زدن.اوایل سرتوسمت چپ یا راست می بردی و بینی کوچولوتو میزدی زمین میخواستی خودتو پهلو کنی
اولین پشتک هاتو یه هفته مونده به چهارماهگیت تموم بشه زدی. الان دیگه هروقت رو زمین میذاریمت تند پشتک می زنی و میای رو شکمت. دیگه پوشک بستن واسمون سخت شده عزیزم .پسر شیطون و نازم