سامیارسامیار، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
مامان سمیرامامان سمیرا، تا این لحظه: 36 سال و 16 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 38 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
عقدمونعقدمون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره
عروسیمونعروسیمون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

غزل قریب زندگیم

حضور سامیار تو اولین جشن عروسی

1395/1/11 21:23
نویسنده : مامان سمیرا
1,077 بازدید
اشتراک گذاری

از وقتی سامیاری به دنیا اومد عروسی که دعوت بودیم نمی رفتیم واسه اینکه پسری خسته نشه اما نه فروردین عروسی دوست مامانی خاله قدسیه رو از دست ندادیم و دلو زدیم به دریا و رفتیم.

برای اینکه پسری خسته نشه دیر حرکت کردیم و ساعت 10 رسیدیم اونجا. خوشبختانه هنوز عروس داماد نیومده بودن. 

سامیار اولش خیلی بهش خوش گذشت و کلی با آهنگا رقصید هی بالا پایین پرید اما نزدیک شام حوصلش سر رفت و شروع کرد به شیطنت . 

بچم کلی خسته شد و متاسفانه گلاب به روتون بالا هم اورد بابایی که شامشو که خورد اومد و سامیارو برد. مامانی هم شامو رو خورد و با عروس خانم خداحافظی کردیم و با دوتا دوست دیگه که یکی شون یه پسر 15 ماهه داشت تند تند رفتیمزیبا

کلا به جز اون قسمت سبز خوش گذشت . سامیار هم تو ماشین کلی بالا پایین پرید و آواز می خوند. 

شب بعد هم عروسی پسر همکار بابایی بود اما سامیار رو پیش مادرجون گذاشتیم و رفتیم . 

ولی بدون سایار زیاد خوش نگذشت . دلم واسه پسری تنگ شده بود هرچه زودتر دوست داشتم عروسی تموم بشه و برم پیشش. 

مادرجونم گفت که سامیاری واسم دلتنگی می کرد اما دایی جونا و مادرجون و پدرجون سرشو گرم می کردن. الهی فدات بشم پسرییییییییبغل

دیگه دلم نمی خواد اینجوری برم عروسی

عکسی نداشتم از عروسی این و همین طوری میذارم 

سامیار و استخرو توپ هاش 

پسندها (2)

نظرات (0)