ماجراهای غذاخوری سامیاری
امروز عاشورا هست و من و سامیاری تو خونه هستیم. آخه سامیار یکمی سرما داره. انشاالله سال دیگه باهم می ریم برای مراسم عزاداری.
پسر خوشگلم از اینکه روز به روز داری بزرگ تر میشی و چیزای جدید یاد میگیری خیلی خوشحالم . از وقتی واکسن زدی تا به الان فرنی و حریره بادام بهت میدم. به فرنی حساسیتی نشون ندادی اما حریره بادام که خوردی پی پی ت سفت شده و دونه های ریز ریز که همون بادومه . با اینکه آسیاب می کنم و با هاون هم می کوبم بازم دونه بادام هست
یه دوباری هم رو تنت نقطه های قرمز دیدم شبیه جوش اما جوش نیست که ما بهش میگیم تیپ تیپ. دکترت گفته بود عادیه از این به بعد که غذا می خوری .
روزای اول غذا دادن بهت سخت بود. آخه پسریم بلد نبود چچوری غذا با قاشق بخوره. می ریخت از دهنش بیرون یا پورت می کرد .دوتا یا سه تا قاشق باید می اوردم چون ازم می گیری و میخوای خودت بذاری دهنت و دیگه بهم نمیدی گاهی دوتا قاشق باهم میگیری. بعدم می کوبی این ور اون ور. همه جاتو کثیف می کنی
یه دو روزیه که خدارو شکر بهتر شدی میدونی که وقتی قاشق میاد باید دهنتو باز کنی دیگه کمتر بادست می گیری قاشقو. وقتی قاشق غذا رو میارم جلو دهنتو باز میکنی و میگی هممممم و میخوریش
اینم سامیار پیش بند بسته آماده برای خوردن
اینم سامیار شکمو بعد از غذا