پایان هفت ماهگی
این ماه ؛ یعنی هفت ماهگی خیلی ماه خوبی بود .. چون توش کارای تازه ی زیادی انجام دادی پسرم ...
غذا خوردنات شروع شد
چهار دست و پارفتنت شروع شد، نشستنت کامل تر شد...رو پاهات می ایستی..
البته شیطنت هات داره روز به روز بیشتر میشه
الان دیگه همه چیو میگیری و میخوای بلند بشی. یه کار دیگه هم میکنی اینکه وقتی ایستادی یه چیزی رو میگیرم و بهت میگم سامیار بیا
میز تی وی رو داری و قدمای کوچیک میگیری میای طرفش... این قدر هم حواست هست که نیوفتی و بوف نشی آروم با احتیاط میای ... آخ دلم می خواد اون لحظه بگیرمت فشارت بدم کوچولوی باتدبیر من!!
اینجام که از روروئکت بالا رفتی! پاهاشو نگاه
اینجام خیلی خندیدم جا سیب زمینی گرفتی و بلند شدی و یکم بعدش فهمیدی ممکنه بیوفتی و شروع کردی به جیغ جیغ زدن که ای داد منو بگیر مامانی خیلی خنده دار بود تو این عکسم داری جیغ میزنی کاش فیلم گرفته بودم همچین سفت جا سیب زمینی رو داشتی که نگو
جالب اینجاست که هر وقت داری میوفتی ؛ میدونی و خودتو اون لحظه سفت میکنی و چشاتم نیمه بسته میشه
اما اینجا...
نزدیک بود با سر بخوری رو سرامیک خداروشکر تعادلتو حفظ کردی و منم همون لحظه گرفتمت
اینم لحظه ای که من یه لحظه قلبم ایستاد و دوربین یه عکس تار گرفت وقتی داشتم میناختمش