مهمان مخصوص سامیار
طبق معمول همیشه که پنج شنبه ها میریم خونه مادرجون.. این پنج شنبه هم از شب قبل، من و سامیار وسایلمونو آماده کردیم که فردا با کالسکه بریم خونه مادرجون و دور دوری هم بزنیم.
اما مادرجون زنگ زد که اینجا همه سرماخورده ان و شما نیاید. مامانی وسامیار هم افسرده شدیم و گفتیم چه کار کنیم چه کار نکنیم؟؟
آخه پنج شنبه ها بابایی صبح زود میره سرکارو شب هم دیروقت میادو ما اگه جایی نریم حسابی حوصله مون سر میره
مامانی که خودشو با ژله درست کردن سرگرم کردو خونه جارو زدو سامیار هم از این که جاروبرقی (دوست جون جونیش) رو میدید خوشحال بود و دور جارو برقی دور دور می کرد... تا این مامانی مجبور شد بذارتش تو روروئک!!
اینم ژله مامانی
ظهر که شد خاله ملیحه زنگ زد که بعدازظهر می خوان با امیرمحمد ومادرجونی امیرمحمد(خاله مامانی) بیان.. مامانی و سامیاری هم شاد شدن که بعدازمدت ها امیرمحمد و خاله ملیحه رو میبینن.
آخه خاله اینا بعد از مدتتتتت هاااااااااااا انتظار خونشونو تحویل گرفته بودن و حسابی مشغول بود.(تبریک به خاله جونم)..از امیرمحمد جونی بگم که دندون دراورده ..مبارک باشه عزیزم
سامیاری که داره آماده میشه برای دیدن امیرمحمد
خلاصه سامیارو امیرمحمد همدیگرو دیدن و حسابی بازی کردن باهم
بعد باهم خوابیدن... و باهم بیدار شدن ..کلا باهم خیلی تفاهم دارن و همدیگرو دوست میدارن...
غروب مادرجونم اومدو ما رو خوشحال تر کرد.بعدشم همه باهم رفتن.. روز خوبی بود و خیلی خوش گذشت.
امیدوارم همیشه دوستای خوبی برای هم باشید عزیزای دل