پایان هشت ماهگی و اولین میزبانی سامیار
سلام پسر عزیزتر از جونم.. سامیار گل من امروز درست هشت ماه از اومدنت می گذره .. عزیزم با اومدنت یه مفهوم تازه رو به زندگی من دادی اونم مادر بودنه و داشتن فرزند گلی مثل تو..که من هزارهزار بار خدارو شاکرم به این خاطر.
عزیزم تو این ماه شیطونی هات بیشتر شده و صدا ها آواهای جدید تری در میاری از خودت . مثل دَی دَی، نَ نَ ، بَ بَ، مَ مَ و ...
چهارشنبه هم بعد از چند ماه بالاخره مهمون اومد خونمون. آوا خانم و آقا کمیل و حسنا و محنا جون و این اولین میزبانی آقا سامیار بود. و خیلی خوب از مهمونا پذیرایی کردو پسرم اصلا اذیت نکرد مامانی رو . دیشبم مهمون داشتیم ... احتمالا بازم مهمون داریم چون خیلی وقت بود که مهمون نداشتیم یه هویی پشت هم شده.
البته مادرجون اینا یا عزیزجون می اومدن .اما بخاطر کمر درد مامانی مهمونای دیگه رعایت حال مامانی رو می کردن.انشالله که کمر مامانی خوب بشه و هرچه زودتر وزنش بیاد پایین . دپرسم واسه وزنم و فشاری که به کمرم میاد و نمی تونم جایی برم.راه رفتنم یه جوریه خجالت می کشم برم خرید یا جایی .
اینم عکس سامیار و طرز نشستن پسریم ... الهی من قوربون اون نشستنت بشم
سامیار باکلاه - سامیار بی کلاه
بوس بوسی شدن سامیار توسط مادرجون و مامانی
چشیمان شیطنت بار سامیار هنگام عبور از موانع و ورود به آشپزخانه
وقتی سامیار خانم می شود...