مهمونی ده روزگی محیا خانم
امروز رفتیم مهمونی محیا جون . جشن ده حمومش بود اما چون محرم بود بزن بکوب نبودش.ولی خوش گذشت
پسری هم که همش این ور اونور میکرد. با این که خسته بود نمی خوابید . چون یه جای جدید اومده بود و می خواست همه جا رو ببینه.
وقتی محیا شیر می خورد . سامیار شیر خوردن و ول می کرد و محیا رو نگاه میکرد و می خندید و واسش جالب بود که فقط اون نیست که شیر میخوره!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی