سامیارسامیار، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
مامان سمیرامامان سمیرا، تا این لحظه: 36 سال و 16 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 38 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره
عقدمونعقدمون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره
عروسیمونعروسیمون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

غزل قریب زندگیم

پایان شش ماهگی و واکسن

1394/7/22 14:56
نویسنده : مامان سمیرا
1,246 بازدید
اشتراک گذاری

امروز من و بابایی پسری رو بردیم واسه واکسیناسیون. چندتا دانشجو و استادشون اونجا بودن. نگران شدم نگنه دانشجو ها پسرمو واکسن بزنن. و به آقای استاد گفتیم که خودش بزنه. خدا رو شکر سامیارم مثل یه شیر مرد زیاد گریه نکرد و زود ساکت شد. (وزن پسری طبق  ترازوی درمانگاه 8کیلو و قدش 66.طبق ترازوی دکتر 7.700)

احساس می کنم پسرم خیلی مظلوم و صبوره آخه بقیه نی نی ها یه جوری جیغ جیغ میزدن که آدم دلش کباب میشد.غمگین

بعداز واکسیناسون رفتیم برای پسری دستگاه بخور و دندون گیرو پاپوش و پیش بند گرفتیم. البته (مامانیه خرابکار دندونگیرو جوشوندو خرابش کرد همون اول)

امروز سالگرد ازدواج مامان و بابایی هم بود که ما هر سال میرفتیم حوریا. اما چون پسریم حال ندار بود کباب گرفتیم و رفتیم خونه.

بعدازظهر تب سامیارم شروع شدو پسرم بی حال و حوصله بود. هرچی هم که شیر خورده بود و بالا اورد. فداش بشم الهیگریه

شبم رفتیم خونه مادرجون و اونجا موندیم تا حالش بهتر بشه. 

 

پسندها (1)

نظرات (0)