اولین عید قربان همراه سامیار
تو اولین عید قربان بعد تولد سامیار، پدرجون و بابابزرگ باهم دیگه یه گوسفند گرفتن و تو خونه عزیزجون قربونی کردن.
صبح روز عیدقربون بابایی رفت خونه عزیزجون.پدرجون و مادرجون و دایی جون مهیار هم رفتن اونجا. من و سامیارم که خواب بودیم خیلی برای ما زود بود که پاشیم
پدرجون گوسفند و کشت و دایی جون دعا خوند. بابابزرگ و بابایی هم کمکش کردن. بابایی هم بعد از اون رفت سرکار. بیچاره بابایی تو تعطیلاتم تعطیل نیست!
سامیارو مامانی هم که از خواب بیدار شدن زنگ زدن به پدرجون تا مارو ببره خونه ی عزیزجون.برای ناهار کباب خوردیم.بعدم رفتیم خونه ی پدرجون و مادرجونی. شب هم بابایی اومدو کباب زدیم به رگ برای شام( دوباره)
اینم عکس گوسفند شاخ دار ما
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی