مهمونی خونه ی آوین خانم
پسرم امروز من و شما رفتیم خونه دوست مامانی و بعد مدت ها مامان دوستای عزیزشو دید. و اونا هم اولین بار شمارو دیدن. و البته بالاخره مامانی هم دختر خاله مبینا که یک ماه و نیم از شما کوچیک تره رو هم دید. وای که چقد ناناز و دوس داشتنی بود. دلم براش تنگ شد همین الان. معلوم نیست باز کی ببینیم همدیگرو. خدا کنه زودتر باز دور هم جمع شیم.
اینم عکس آوین خانم
اینم آقا محمد پسر خاله بهار
خاله مریم هم تازه می خواد نی نی بیاره و منتظره که بیاد تو دلش. انشالله که هرچه زودتر مامانی بشه.
خیلی مهمونی خوبی بود خاله مبینا دستش درد نکنه .اصلا دلم نمی خواست برم کلی حرف داشتیم که نزدیم.
سامیاری هم یکم شیطونی کرد . یه لحظه دادم دست خاله مریم و دیدم بله... خاله رو خیس کرد. اما تقصیر مامانی بود باید زودتر عوضت می کردم...خیلی شرمنده شدیم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی