سامیارسامیار، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
مامان سمیرامامان سمیرا، تا این لحظه: 36 سال و 17 روز سن داره
بابا سعیدبابا سعید، تا این لحظه: 38 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
عقدمونعقدمون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
عروسیمونعروسیمون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

غزل قریب زندگیم

سامیار خرگوش نازی داشتش...

1396/2/25 2:04
نویسنده : مامان سمیرا
254 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر عزیزم .. این خاطره ای که واست می نویسم هم واسه من وهم واسه تو ناراحت کننده هست...گریه

یه روز باهم که بیرون بودیم تو راه یه خانمه رو دیدم چندتا خرگوش کوچولو داشت واسه فروش.ما ایستادیم و نگاه می کردیم. تو انقدر ذوق کرده بودی که راضی نمیشدی از اونجا بریم ...

منم خیلی اون خرگوشا رو دوس داشتم. از کوچیکی عاشق حیوونا بودم. بالاخره تصمیم گرفتم یه خرگوش هم واسه تو هم واسه دل خودم بخرم.

چون خونه ما اپارتمانیه خرگوشو گذاشتیم خونه مادرجون تو حیاط . تو یه قفس آهنی. هر روزم بهش سر میزدیم .اما یه هفته نگذشته بود که یه روز صبح که رفتیم اونجا هرچی گشتیم خرگوشو پیدا نکردیم.... قفسه سوراخاش بزرگ بودو خرگوش کوچولو از توش میومد بیرون

یه دفعه مادرجون یه پای سفید خرگوش کوچولو رو وسط باغچه پیدا کرد...

خیلی ناراحت شدیم. گربه ی بدجنس و بلا اومد و خرگوشک رو خورد و به قول آقا سامیاری نوم نوم کرد...گریه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان سمیه
17 خرداد 96 10:04
ای وای چه بد...مطمئنم خودت بیشتر از سامیار ناراحت شدی تجریه تلخی بود
مامان سمیرا
پاسخ
اره خیلی مخصوصا که اون صحنه ی پاشو دیدم . حیوون بیچاره هنوزم تو فکرشم میگم کاش نخریده بودم حداقل زنده می موند