سامیار: ماما...مامانی: جان مامان؟؟
سامیاری من عزیز مامانی امروز منو برای اولین بار صدا کردی و گفتی ماما قوربونت برم.........
یه پشه بند داری شبیه چادر مسافرتی می ذاشتمت توش و زیپو می بستم شبا که واسه شیر بیدار میشدی سخت بود. واسه همین یکی دیگه گرفتیم
تو هم توش بازی می کنی میری توش منم روش ملحفه می ندازمو میگیرم میگم دَدَ... یه بار که طولش دادم تو م مم می کردی و میگفتی اینو بگیر اما دیدی طول کشید و منم ساکت بودم و منو نمیدیدی بالاخره منو صدا زدی گفتی ماما... منم فورا گفتم جان مامان و ملحفه رو گرفتم و محکم بغلت کردم .. عزیزمممممممممم
وقتی آقاسامیار نازدار خانم می شود...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی